چند وقت پیش درکانال نشریه تالش مطلبی خواندم که ماهنامه یاد شده در ییلاقات تالش بصورت رایگان بی آنکه شخص یا اشخاص خواننده را بشناسند هدیه!!! داده اند و گویااین عمل در چند مرحله انجام پذیرفته است!!!
بعد از آن نیز شنیدیم همایش و یا نشست هایی در برج برج میلادقرار است برگزار شود و تأکید هم شده بود حتمن یک نسخه از این نشریه به افراد حاضر در برج هدیه داده شود. و متعاقب آن در کانال تلگرامی آقای عبدلی کلن حضور تالشان در برج میلاد منتفی اعلام شده است و...
راستش دیدن و خواندن این اخبار برای بنده خیلی جای تعجب داشت.طبق عکس پیوستی(البته قضاوت را به خواننده گان فهیم می سپاریم)خصوصن آنهایی که در شهرهای دیگر در استان های دیگر مطمئنن نشریات محلی آن دیار را خوانده و یا حداقل رؤیت نموده و یا می خوانند در خواهند یافت که آقای سردبیر دارد آب در هاون می کوبد! چرا که بقای یک نشریه با خوانندگان پایدارش استحکام می یابد، نه تالشان کوه نشین و گردشگرانی که هیچ سنخیت ودغدغه خاطری به تالش ندارند؟!(که عکس ها خود حرف های ناگفته در درون خود دارند)
به نظر شما این پیرمردان تالشی که نشریه را در دست دارند آیا نشانگر آن است که خواننده گان پرو پا قرض نشریه اند؟ آنچه در تصویر دیده می شود مردانی هستند که شاید به زور خواندن و نوشتن بلد باشد آیا برای رونق نشریه کفایت می کنند؟البته باید این نکته را یادآوری نمایم به تریج قبای آقایان بر نخورد که دارم به عزیزان در تصویر توهین می شود .نه ! بل واقعیتی هست که آقای سردبیر دارد با زبان بی زبانی می گوید کفگیر ماهنامه اش دیگر به ته دیگ خورده است . که حتا از رونق تک فروشی هم افتاده است. نشریه ای که نتواند خودش جایگاه اش را در بین مردم پیدا کند ، اگر هر شماره اش نیز هدیه داده شود محکوم به فراموشی ست و... که بحث در این زمینه بسیار است و در این مقال به همین نکته ها کفایت می شود...
اما به خود جریده که نگاه می کنی اصل ماجرا برای خواننده گان تیز هوش عریان می گردد چند روز پیش در شمال از طریق یکی از عزیزان شماره 106این جریده به دستم رسید.که متأسفانه این نشریه ماه به ماه دارد با اُفت روبرو می شود .خصوصن اینکه در نشریه ای که شامل 38 صفحه می شود 8صفحه اش به احتساب پشت روی جلد و وسط جریده بصورت روغنی به تبلیغات اختصاص دارد که مسلمن بخش اعظم آن منبع تغذیه نشریه می باشد .
14صفحه ی آن به نوعی به مونوگرافی روستاها و قله ها و... اختصاص یافته است . 2 صفحه هم که به عکس و اسناد و نگاه دوربین . که اصولن در هر شماره بایستی یک مونوگرافی آورده شود نه چندین مقاله ی مرتبط.
صفحات شعر هم که جدیدن خانواده گی شده است از آن می گذریم.که بقول معروف « ای رهگذر بگذار و بگذر من در این بیغوله ی فریاد آوارم...»
خُب، آقای سردبیر دیگر کجای نشریه ات را بگوییم ؟ در کنار همه ی این ها سرمقاله ی شما بسیار جالب و دل انگیز است .دوست عزیز بقول قدیمی ها یا رومی رومی باش یا زنگی زنگی ؟!چرا نوشتار بیانیه ها و سمینارها و جشنواره های گذشته تان را فراموش کرده اید؟شما هم خدا را می خواهید هم خرما را.بالاخره در این بین حق انتخاب یکی را باید داشته باشی! چرا که قبلن سنگ محیط زیست را به سینه می زدید و از قول استاد «ماسالی»ات خدا رحمتش کندکه هر شماره چند صفحه به او اختصاص می دادید که حتا محیط زیست هم نمی گفت همیشه تکه کلامش «محیط نیست » بود. آیا درست می گویم یانه ؟!جالب اینکه سد شفارود هم که همیشه خوراک قلمی تان بود!
برای بنده به عنوان خواننده مشخص نمایید آیا محیط زیست خوب است یا بد؟آیا مایل هستی شرکت اسالم و چوکا پایدار باشد یانه ؟بالاخره مجاز به انتخاب یک گزینه هستی ؟اگر می خواهی شرکت پا برجا باشد باید آن درختان تنومندی که نام بردی بریده شوند تا چرخ این کارخانجات به گردش در بیایند؟اگر مایل به حفظ محیط زیست هستی باید تماشاگر قربانی شدن کارگران این دو شرکت باشی .مگر نه اینکه خود گفته اید کارگران بیکار شده اند؟پس یا طرفدار آن درختان تنومند باش یا کارگران؟!
آیا صفحات پایانی رُمان«خالکایی» را خوانده اید ؟اگر نخوانده اید آنرا تهیه و مطالعه نمایید.که برای حفظ محیط زیست جوانان تالش چه کارها که نکرده اند؟ اما از آن طرف قضیه باعث بیکار شدن همان تالشانی شدند که با سوز و گذار در سرمقاله ات آورده ای.حالا در کنار همه ی این ها ده درصد تخفیف به مشترکان حوزه ی تالش هم اضافه کنیم دیگر نورعلی نور شده است؟!یعنی با زبان بی زبانی ؛ خدا حافظ نشریه ی «تالش»!!!
آقای سردبیر اینها را خود هجی نمی کنی؟! یا فراموش کاری یا خودت را به کوچه ی بقول معروف علی چپ زده اید! تا نشریه ات زنده بماند.یاد هفته نامه مینودر قزوین بخیر که در بحبوحهاستان شدن قزوین سردبیرش نوشته بود «قزوین به کجا می رود» یکی برگشت و گفته بود «هیچ جا سرجایش هست»حالا قضیه شما و نشریه تان است .باید گفت تالش به کجا می رود؟!